یک صبر کن و هزار افسوس مخور

فایل فلش X.VISION مدلLE-42KD20

فایل تست شده مخصوص پارت نامبر این مدل مین برد هست .

توجّه : ((حتماً قبل از کپی برداری نرم افز از فایل اصل تلویزیون خود بکاپ بگیرد))

کد لینک خرید نرم افزار:535440

 

255/000 تومان

دُهن الحنظل الاصلی (روغن هندوانه ابوجهل اصلی)

این محصول توسط عطار پیشکسوت تایید شده است

خرید و فروش روغن های گیاهی

به صورت 500 % ارگانیک و بهداشتی به همراه برگه آنالیز عرضه می گردد...

  کدمحصول:534062

مقدار کل28عدد

2200 تومان

عسل وحشی تهیه شده از بیشها و باغات اطراف دزفول استان خوزستان

مقدار موجودی 12/6 کیلو دوازده کیلو و ششصد کرم با شاخه محاسبه شده و بدون احتساب ظرف عسل

البته همان طور که میبینید شاخه ها تا حد امکان برداشته شده

و مقدار خیلی کمی که واقعا شاخه های مانده به آسانی قابل حذف و یا بررداشتن نیست

قیمت هر کیلو عسل 800 وتمان هست

  کدمحصول:534068

مقدار کل12کیلو

800000 تومان


نوشته شده توسط : كريم شريفي

یک صبر کن و هزار افسوس مخور




پادشاهی بود که همه چیز داشت، اما بچه نداشت. سال های سال بود که ازدواج کرده بود، اما خدا به او و همسرش فرزندی نداده بود. پادشاه و زنش از این که بچه نداشتند، خیلی غمگین و ناراحت بودند. این پادشاه، عادل و با انصاف بود. مردم کشورش، دوستش داشتند.
به همین دلیل همه دست به دعا برداشتند و از خدا خواستند که به او یک بچه بدهد. خدای مهربان دعای مردم را مستجاب کرد و یک روز خبر در همه جا پیچید و دهان به دهان گشت که خدا به پادشاه یک پسر داده است. همه از شنیدن این خبر خوشحال شدند و خدا را شکر کردند. بیشتر از همه ی مردم، پادشاه و زنش خوشحال بودند. در سال هایی که پادشاه بچه نداشت، سرش را به یک راسوی خوشگل گرم می کرد. راسویی که پادشاه داشت، یک حیوان تربیت شده بود هزار جور پشتک و وارو می زد و کمی از غم بی فرزندی پادشاه و زنش کم می کرد. همه فکر می کردند که بعد از به دنیا آمدن پسر پادشاه، او دست از سر راسو بر می دارد و راسو را می فرستد توی جنگل تا بقیه ی عمرش را میان حیوانات جنگلی بگذراند اما این طور نشد.

پادشاه باز هم راسو را که یادگار دوران تنهایی اش بود دوست داشت و گاه گاهی خودش را با دیدن بازی های راسو سرگرم می کرد. فرزند پادشاه، دایه و خدمتکار داشت. همه مواظب بودن که او به خوبی رشد کند و بزرگ شود. اما از آنجا که حساب و کتاب آدم ها همیشه درست از آب در نمی آید، یک روز ظهر که دایه های فرزند پادشاه از خستگی خوابشان برده بود، مار بزرگ و خطرناکی از میان باغ قصر پادشاه خزید و خزید تا به پنجره ی اتاق پسر پادشاه رسید. مار، آرام آرام وارد اتاق شد و یک راست رفت به طرف گهواره ی پسر یکی یک دانه ی پادشاه. راسو که همان دور و برها در حال بازی بود، خزیدن مار را دید و پیش از آن که مار به بچه آسیبی بزند، به روی مار پرید. جنگ همیشگی مار و راسو شروع شد. راسو کمر مار را گرفت و آن قدر به این طرف و آن طرف کوبید تا توانست مار را از پا در آورد. از صدای جنگ و جدال مار با راسو، خدمتکار مخصوص پسر پادشاه از خواب پرید. چه دید؟ مار مرده را که روی گهواره ی کودک افتاده بود، ندید، اما تا چشمش به راسو افتاد که با دهان خونین از توی گهواره ی بچه بیرون می آید، جیغی کشید و فریاد زد و گفت: «ای وای! راسوی حسود بچه ی پادشاه را خورد!» با داد و فریاد زن خدمتکار، همه به اتاق بچه دویدند و آن ها هم راسو را در حالی که دهانش خون آلود بود، دیدند. پادشاه هم با خشم و غضب از راه رسید، داد و فریادها و گریه و زاری ها را که دید و شنید، شمشیر کشید و راسوی بیچاره را به دو نیم کرد. بعد هم در حالی که مثل همسرش به سرش می زد و گریه می کرد، به سر گهواره ی فرزندش رفت. همه ی اطرافیان پادشاه هم گریه کنان به طرف گهواره رفتند. چه دیدند؟ چیزی که باور نمی کردند. بچه زنده بود و می خندید. ماری تکه پاره شده هم روی او افتاد بود. همه انگشت به دهان و حیرت زده ماندند و فهمیدند که راسو نه تنها حسودی نکرده، بلکه جانش را به خطر انداخته است تا بچه ی بی گناه را از نیش مار نجات بدهد.
پادشاه از این که بدون جست و جو و پرسش، جان دوست دوران تنهایی اش را گرفته بود، غمگین و پشیمان شد. ولی چه فایده که پشیمانی سودی نداشت و راسوی باوفا را زنده نمی کرد. از آن روز به بعد، پادشاه برای از دست دادن راسو افسوس می خورد و به اطرافیانش می گفت:

«یک صبر کن و هزار افسوس مخور.»

این حرف او ضرب المثل شد و دهان به دهان و سینه به سینه گشت و گشت تا به قصه ی امشب ما رسید.
منبع:matal-masal.blogfa.com





:: موضوعات مرتبط: دنیای ضرب المثلها , ,
:: بازدید از این مطلب : 572
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 28 خرداد 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
» داستان ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ 3
» ضرب المثلهای ایرانی ،ضرب المثل با حرف (ص)4
» داستان ضرب المثل هرچه می‌گویم نر است می‌گوید بدوش 5
» انواع ضرب المثل به ترتیب حروف الفبا (ش) 6
» ضرب المثل به ترتیب حروف الفبا (س) 7
» داستان ضرب المثل پوست خرسی كه شكار نكردی نفروش 8
» انواع ضرب المثل با حرف (ز) 9
» داستان ضرب المثل هر چیزی تازه‌اش خوبه، الا دوست 10
» انواع ضرب المثل , ضرب المثل های قدیمی 11
» ضرب المثل های ایرانی, ضرب المثل 12
» انواع ضرب المثل، ضرب المثل های ایرانی 13
» داستان ضرب المثل همه ی راه ها به رم ختم می شوند 14
» داستان کوتاه طنز: هنر نزد ایرانیان است و بس 12
» انواع ضرب المثل های جالب و خواندنی 13
» انواع ضرب المثل های ایرانی 14
» ریشه تاریخی ضرب المثل ستون پنجم دشمن 15
» داستان ضرب المثل کوه به کوه نمي رسد، اما آدم به آدم مي رسد.16
» داستان ضرب‌المثل «الهی که آقام آب بخواهد!»,ضرب المثل درباره تنبلی 17
» داستان ضرب المثل مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد.18
» داستان ضرب المثل مشک آن است که خود ببوید،نه آنکه عطار بگوید 19
» داستان ضرب المثل های ایرانی20
» ریشه تاریخی ضرب المثل ، ضرب المثل های ایرانی21
» داستان ضرب المثل پا را به اندازه گليم خود دراز كن22
» داستان ضرب المثل های ایرانی ،ضرب المثل23
» داستان ضرب المثل و ریشه تاریخی ضرب المثل های ایرانی24
» داستان ضرب المثل خاك به سرم، كدبانو بود مادر مادرم
» ضرب المثل های انگلیسی با معنی فارسی در مورد پول
» ضرب المثل های ایرانی , ضرب المثل 13
» داستان ضرب المثل زیراب کسی را زدن
» ضرب المثل مهمان روزی خودش را با خودش می‌آورد و بلای صاحب‌خانه را با خودش می‌برد
» داستان ضرب المثل چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
» داستان ضرب المثل ناخوش خر خورده
» داستان ضرب المثل ديه بر عاقله است
» ضرب المثل درخت هر چه پربارتر، افتاده تر
» ریشه تاریخی ضرب المثل عاقبت گرگ زاده گرگ شود
» ضرب المثل جوجه پاییزه می خواهد سرجوجه بهاره كلاه بگذارد
» داستان ضرب المثل،ضرب المثل خر برفت و خر برفت و خر برفت
» ضرب المثل اكبر ندهد، خدای اكبر بدهد ، داستان ضرب المثل
» ضرب المثل،داستان بی اعتنا به فکرو آسایش و ذائقه و میل مهمان
» داستان ریش گرو گذاشتن
» ضرب المثل ميمون پير
» داستان ضرب المثل علف باید به دهن بزی شیرین بیاد همه ما این ضرب المثل که علف باید به دهن بزی شیرین بی
» داستان كن فيكون شده است .
» داستان ضرب المثل هر که بامش بیش برفش بیشتر.
» ایام نوروز و ضرب المثل هایی درباره مهمان
» صد رحمت به دزدهای سر گردنه
» ضرب المثلهای آلمانی ترجمه شده
» یک صبر کن و هزار افسوس مخور
» ضرب المثل كلاه قرچي
» ضرب المثل امر مقام مافوق
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: